آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

تولد پسردایی

سلام عزیزترینم ... قربونت برم .... بالاخره بعد از مدتها فرصت کردم بیام وبت رو بروز کنم عزیزم ...دلیلش هم چند روز تعطیلی بود که به من فرصت داد بیام و یه سری به وبت بزنم و اما الان با یه خبر خوش اومدم ... می خوای بدونی چیه؟ خودت می دونی ناقلا!!!!........   اگه گفتی این فرشته کوچولوی توی بغلت کیه؟ نکنه عروسک جدیدته......... ولی نه بگذار یه کم بریم نزدیکتر ببینیم.....   آره خودشه نی نی دایی سبحان که روز قبل از تولد امام زمان دنیا اومد ... خداییش کی باورش میشه دختر ناز من توی 4 سالگی بتونه یه بچه یه روزه رو اینقدر قشنگ بغل کنه و اینقدر خوب مواظبش باشه ... بهت افتخار می کنم نازنینم... مبارک باشه آرنیکا جون وا...
16 تير 1391

جدیدترینهای عسلم

دخترم چند تا عکس خوشگل ازت داشتم که نمی دونستم تحت چه عنوانی توی وب بذارمشون... و بالاخره تصمیم گرفتم به عنوان کارهای جدیدت اونا رو تو وبلاگت بگذارم عزیزم ... البته بگم که هدف اصلی از گذاشتن این عکسا در خواست نرگسی جون بود که زحمت می کشن و همیشه به وبلاگ دختر گلم سر می زنن و من هم به دیده منت گذاشتم و این عکسها رو به خاطر گل روی ایشون گذاشتم ، امیدوارم هر چه زودتر تصمیم بگیره و چشمش به جمال کوچولویی دوست داشتنی روشن بشه و من همیشه واسه دیدن غنچه زیبای زندگیش به وبلاگش سر بزنم و اما عکسها ، عکس زیر اولین و آخرین باریه که گذاشتی موهاتو ببافم اونم دو گوشی ، اینقده بهت میاد ولی نمی دونم چرا دوست نداری اینجوری ببافمشون و این ...
27 خرداد 1391

نگینی بر گوش فرشته ام

دختر نازنیم ...... عسل بانو ............ بالاخره پس از در خواستهای مکرر شما در تاریخ ١٣ /٣/ ٩١ یعنی در ٤ سال و ٢ ماه و ١٣ روزگی گوشهای دخترم سوراخ میشه و نگینی بر روی اون می درخشه   دختر خوشگلم تا حالا از اینکه گوشت درد بگیره و یا عفونت کنه می ترسیدم و گوشات رو سوراخ نمی کردم اما چون خودت می خواستی این بار به اصرار خودت گوشاتو سوراخ کردم امیدوارم زودتر خوب شه تا بتونم گوشواره های خوشگلت رو به گوشات بزنم عزیز دلم ...
15 خرداد 1391

سالروز افتتاح وبلاگ آرنیکا جون

دختر نازنینم نفس من امروز بالاخره بعد از یه مدت طولانی اومدم برات بنویسم آخه توی این مدت اتفاق خیلی خاصی نیفتاد و نوشتن روزمرگیها هم که دیگه لطفی نداره توی این مدت چند تا مراسم رفتیم که بهت خوش گذشت می دونی که چقدر جشن و مهمونی رو دوست داری روز مادر هم گذشت و شما دختر نازم واسه من ومامانی اسپری خریدی البته با کمک بابا و کارتی رو که مهد کودکت واست درست کرده بود بهم دادی ، اگه به اولین پستهای وبلاگت یه نگاهی بندازی می بینی که عکس کارتی رو که پارسال روز مادر بهم دادی گذاشتم و چه خوشحال بودم که برای اولین بار یه هدیه تحت عنوان روز مادر از دختر نازم می گیرم و امسال که بزرگتر شدی یه اسپری هم بهش اضافه شد و اینقدر که بابایی هستی بهم گفتی "مام...
10 خرداد 1391

نوروزانه

دختر نازنینم امیدوارم نوروز امسال رو به خوشی سپری کرده باشی عکسها و مطالب زیر مربوط به ایام نوروز و بعد از اون هست که توی پستهای قبلی نشد بگذارم دختر نازم در کنار هفت سین خودمون و هفت سین خونه عمه فاطمه من ، روز دوم فروردین با هنر نمایی پسر عمه بسیار بسیار با سلیقه ام و عکس هنری خاله جون از خواهر زاده خوشگلش که کنار هفت سینی هنری خودش گرفته قابل توجه اینکه خاله سالی فارغ التحصیل رشته نقاشی هست به همین خاطر این همه هنر داره ما روز جمعه 11 فروردین رفتیم زابل دیدن مامانی و بابایی عکسهای زیر مال خونه عمه شیرینه لباس کماندویی آرین رو تنت کرده بودی ، خدای من چقدر این طرح لباس بهت میاد درست مثل دایی مصطفی  و آروین ن...
18 فروردين 1391

مراسم جشن تولد

و اما .... بالاخره من روز ششم فروردین ١٣٩١  جشنی رو که دوست داشتم واسه دختر یکی یه دونه ام  گرفتم،جشنی با حضور خاله سالی جون ،مامانی ،عمه های خوبت و بچه های گلشون که از یه شهر دیگه واسه تولدت اومدن ، عمه خودم ،دایی علی و دخترای نازش ،سه تا از دوستام (خاله نیره  ، خاله طیبه و خاله ملیحه)، دختر عمه ام و پسر گلش و سینا و مامانش اول از همه تقویمی رو که واست طراحی کردم می گذارم ، روز تولدت که همه مراکز چاپ رنگی بسته بود اما بعد از تولدت چاپش کردم جشن تولدت روز یکشنبه ٦ فروردین ٩1 برگزار شد ، لباس روز تولدت رو از چابهار برات خریدم که خیلی خیلی بهت می اومد و نازت کرده بود موهاتم که نگذاشتی درست کنم و از پشت ب...
7 فروردين 1391

خاطرات ایام نوروز 91

سلام عزیزم این سومین باریه که دارم این پست رو می نویسم برات ، دو دفعه نوشتم اما ثبت نشد .. احتمالاً اینترنت مشکلی داشته به هر حال دیروز که بی خیالش شدم و امروز دوباره اومدم امتحان کنم .. خوب به دلیل مشغله زیاد توی ایام عید من نتونستم وبت رو بروز کنم ... دیروز اومدم مطالب رو به تاریخ عید بنویسم که نشد چیکارکنم دیگه ، سیا بازی به ما نیومده بنابر این از تمام اون اتفاقاتی که در ایام عید افتاده به عنوان خاطره یاد می کنیم: اول از همه بگم که عید امسال واسه من خیلی پر تکاپو بود البته این ایام واسه همه همینطوریه و واسه ما هم هر سال همین بوده اما امسال کمی بیشتر سرمون شلوغ شد ما چون تصمیم داشتیم 3-4 روز آخر سال رو بریم چابهار ، باید خونه تکونی ر...
5 فروردين 1391