آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

مسافرت مشهد

دختر خوشگل عاشق مشهدم اینقدر گفتی بریم مشهد بریم مشهد ، که بالاخره ما هم بار سفر بستیم و ١٧ مهر ماه رفتیم مشهد ، امسال هم اولین سالی بود که روز کودک رو برات جشن نگرفتیم در عوض هدیه ات مسافرت مشهد بود ، اونجا هم که طبق معمول همیشه می رفتی سرزمین عجایب و پارک ملت و طرقبه و ... یه بار هم که داشتیم می بردیمت حرم اتفاق بدی افتاد ، جنابعالی که از صبح اون روز نرفته بودی دستشویی توی خونه هم فراموش کردی که بری و یهو وسط ترافیک نزدیک حرم یادت اومد ، منم مجبور شدم پیاده شم ویه جایی رو واست پیدا کنم خلاصه اینطوری شد که به خاطر استرس زیاد اون لحظه تا همین الان هنوز مشکل داری و همش فکر می کنی که باید بری دستشویی هیچ جا هم با ما نمیری ...
30 آبان 1392

می خوام برات بگم از ...

سلام دختر نازمامان خوبی نفسم ، نمی دونی چقدر ناراحتم که از این روزهای تو چیزی نمی نویسم ، حالا این به کنار الان که نگاه می کنم مدتهاست نه ازت عکسی گرفتم و نه فیلمی می دونم که بعد حسرت این روزها رو می خورم و اینکه چرا بیشتر از کودکیت عکس ندارم همینطور که الان از نداشتن عکس از سالهای پیشترت ناراحتم آخه می دونی یکسال و ٢ ماهت بود که ما دوربینمون رو طی یک اتفاق ناراحت کننده از دست دادیم یعنی یه جور خیلی مرموزی گم شد ، نمی دونم کار کدوم خدا نشناسی بود اما هروقت یادم میاد که توی مدت یکسال و اندی که از اون قضیه گذشت و ما تونستیم دوباره دوربین بخریم ، خیلی  عکس ازت ندارم  دلم ازش میگیره و به خدا واگذارش می کنم  بعد...
29 آبان 1392

تولد 3 سالگی مسیح مقدس

عزیز دلم اول شهریور  تولد مسیح کوچولو دوست جون جونی  شما و نوه عمه من بود و ما شب اول شهریور ماه به این جشن دعوت شدیم ، جشنی متفاوت که توی خانه بازی کودک خاله سمیه برگزار شد. و البته این تولد تم هم داشت  و اون هم با ب ا س فن جی بود.   خوب البته سمیه جون سنگ تموم گذاشت و یه تولد توپ گرفت ، خیلی بهمون خوش گذشت . عکس زیر مال قبل از مهمونیه که با کادوی باب اسفنجی مسیح جون ازت گرفتم اون بطری کنار کادو هم توش کارت تولد مسیحه که سمیه جون با سلیقه تمام درست کرده.   اول از همه عکس میز پذیرایی رو می گذارم ، این شیرینی هایی که می بینی سفارش خود سمیه جونه که داده به...
12 مهر 1392

ورود دختر نازم به پیش دبستانی

عزیز دلم این سالها چه زود گذشت ، نازنینم حالا دیگه بزرگ شده و واسه خودش خانمی شده ، عزیزم امسال وارد مقطع پیش دبستانی شدی ، مبارک باشه دختر نازم  می دونم که این سالها خیلی زود می گذرند و تا چشم روی هم بگذاریم دانشگاه هم رفتی ، انشاءالله اون روز رو هم ببینم دختر گلم عکس زیر رو با لباس فرمت واسه پیش دبستانی ات گرفتم     ...
8 مهر 1392

هفتمین سالگرد ازدواج

عزیزم 15 مرداد سالگرد ازدواج من و بابا بود منم یه دونه کیک کوچولو به شکل قلب گرفتم و با دایی و خاله رفتیم پارک ولی خوب ماه رمضون بود وزیاد نتونستیم بمونیم اما در همون حد هم خوش گذشت   ...
17 مرداد 1392

آتلیه 2

و اما عکسهای آتلیه شما دخترنازم در سال ٩٢ که قول دادم بودم برات بگذارم       این عکس رو با اصرار زیاد با بهداد گرفتی   و این هم  عکسی با لباسهای محلی شیراز     ...
14 مرداد 1392

بعد از مدتها

سلام عزیزترینم ، نازنینم ، نفسم خیلی وقته برات ننوشتم ، نمی دونم چرا دیگه نمی تونم بیام و برات بنویسم اما از این بعد تمام تلاشم رو می کنم تا بیشتر خاطراتت رو ثبت کنم عزیزم ، راستش بعد از تولدت دیگه حسی برای نوشتن نداشتم الان که می بینم داری بزرگ می شی و با دنیای کودکی فاصله می گیری حیفم اومد ادامه ندم ، خیلی بزرگ شدی نفسم اینو از حرفات می فهمم که کم کم داره پخته میشه ، بعضی اوقات توی افکار خودم آینده ات رو تصورمی کنم و سرمست از وجودت می شم ، توی این مدتی که چیزی ننوشتم اتفاقاتی هم افتاد که به طور خلاصه اینجا میارمشون ، خوب دختر نازم عید نوروز امسال رو به هر شکلی بود سپری کردیم البته طبق معمول به خوبی ،خوب روزهای نوروز روزهای فوق العاد...
22 خرداد 1392