آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازیهای راه مدرسه

عزیز دل مامان مدرسه رفتنت مبارک ، قشنگم ممنون که هستی و به دنیای من زیبایی می بخشی هر چقدر که خدا رو به خاطر داشتن دختری چون تو شکر کنم کمه ، حالا که به مدرسه میری من هم غرق در زیباییهای تغییرات قشنگ زندگیت شدم ، جالب اینجاست که همزمان با دختر نازم من هم وارد مقطع جدیدی از تحصیلاتم شدم و پا به پای دخترم درس می خونم ، خدا رو شکر که این لطف رو به من کرد و من روز اول مدرسه رفتنت وقت کافی برای همراهی باهات رو داشتم، حالا بریم سراغ عکسهای مربوط به 31 شهریور 1393 یعنی اولین روز مدرسه رفتن آرنیکای نازنین   موقع رفتن به مدرسه دم در خونه خودمون و در مدرسه دخترانه اندیشه اینجا هم داخل مدرسه است که به خاطر وجود کلاس اول...
14 آبان 1393

تولد بهداد کوچولو

خوب حالا بریم سراغ به روز ترین مطلب چند وقت اخیر آخه من خیلی تو به روز کردن وبلاگت تنبل شدم و اکثر مطالب رو چند وقت بعد تر می نویسم ولی امروز تصمیم گرفتم بیام و از تولد دیروز برات بنویسم ، خوب تولد هم تولد 2 سالگی بهداد کوچولو بود پسر دایی جنابعالی و برادرزاده من ، که به سال قمری روز میلاد مهدی موعود (ع) هستش و امسال تصمیم بر این شد که در همین  روز تولدش گرفته بشه روز قبلش رفتیم و براش یه دونه ماشین پلیس خریدیم که متأسفانه عکسی ازش ندارم اون ریسه سبز رو من برای بهداد جون درست کردم سعی بر این شد که اکثر تزتئینات بره ناقلا باشه و تو هم که جو گیر شده بودی کلی وسایل واسه خودت دروست کردی مثل این انگشتر امان از دست ت...
24 خرداد 1393

نوروز93

یه بهار دیگه از راه میرسه و دختر گلم نوروز دیگه ای رو تجربه میکنه نوروزی سرشار از شادی و خوشی ، همونطور که موقع تولدت یعنی یک هفته پیش گفتم امسال نوروز رو ما مشهدیم خونه بابایی و مامانی اول از همه سفره هفت سین خونه مامانی که خاله سالی با سلیقه چیده و دختر نازم کنار هفت سین که زیباییش رو بیشتر می کنه       این عکس هم با تخم مرغهای هفت سین که خاله جون زحمتش رو کشیده بود و این فیگور قشنگ دخترم خلاصه اینکه ما لحظه سال تحویل رو مشهد بودیم و بعدازظهر همونروز هم دایی علی با آتنا و آسنا اومدن و تو هم حسابی خوشحال بودی ، چون تولد اصلی تو روز اول عیده و ما جشنت رو یه هفته...
7 فروردين 1393

تولد 6 سالگی فرشته زیبای من

عزیز دل مامان ، نفسم دختر ناز 6 ساله ام ، کی باورش میشه که اینقده بزرگ شدی ، خانم شدی ، چقدر هم منتظر تولدت بودی و می دونستی هم که باب اسفنجی برات می گیرم و توی خانه بازی کودک به همین خاطر خیلی منتظر بودی منم اینبار واسه اینکه زودتر خلاص شم و برم مسافرت تولدت رو قبل از عید گرفتم ، روز 21 اسفند   اینم از کارت تولدت که وقتی به دوستام دادم خیلی خوششون اومد ، آره امسال هم مثل 4 سالگیت دوستامو با بچه هاشون دعوت کردم و البته تفاوت امسال با سالهای دیگه این بود که 4 تا از بچه های پیش دبستانی ات هم دعوت بودند ، همونهایی که همیشه اسمشون رو می آوردی و به یمن وجود گرم و دوست داشتنی اونها و البته دوستای من جشن امسالت خیل...
29 اسفند 1392

یک زمستون برفی

امروز 17 دیماه سال 1392 توی شهر ما بعد از مدتها یه برف درست و حسابی اومد و آرزوی دختر خوشگلم که دلش می خواست برف رو توی خونه خودش ببینه برآورده شد صبح و ظهر که از اداره برگشتم به اصرار دختر نازم شروع کردیم به درست کردن آدم برفی و برف هم همچنان می بارید         و این هم ذوق و سلیقه یه نفر که آدم برفی رو روی ماشینش درست کرده بود البته نتونستم از یه ویوی درست عکس بگیرم به همین خاطر زیاد معلوم نمیشه ولی قشنگ بود این آدم برفی خیلی قشنگ رو هم جلوی یه پاساژ دیدیم و چون خیلی قشنگ بودیه عکس ازش گرفتم البته آدم برفی های قشنگ زیادی توی شهر درست کرده بودن که نشان از ذوق و س...
17 دی 1392

جشن پیش دبستانی

عزیز دلم  هفتم آذر 92 توی پیش دبستانی تون جشنی بود که طی اون کاردستی های قشنگتون رو به نمایش می گذاشتند ، همه اون وسایلی که روزی از من طلب می کردی از شونه تخم مرغ و رول خالی دستمال توالت گرفته تا کاموا و چوب بستنی همه و همه حالا تبدیل به کاردستی های قشنگی شده بود که کاملا مشخص بود کار دست خودتونه اینم نقاشی قشنگ دخترم توی این جشن و کاردستی دختر نازم با شونه تخم مرغ     و شیطنتهای کودکانه   عکسهایی که با دوستات گرفتی آرنیکا و غزل و اینم دلناز جون نقاش و آخر این جشن هم آتیش بازی داشتین که خوراک شما بچه ها بود   و البته علاقه شدید...
9 آذر 1392

عکسهای جا مانده

  عزیز دلم از اونجاییکه خیلی وقته برات چیزی ننوشتم یه سری از اتفاقات و عکسهای زیبات جا مونده بود که توی همین پست برات می گذارم یه روز بی هوا شروع کردی به خوندن آیت الکرسی فقط خدا از احساس من توی اون لحظه خبر داره از خوشحالی اینکه دختر نازم این آیه رو بلده اشک توی چشمام جمع شد ، می دونی که این آیه یکی از سخت ترین آیات قرآن جهت حفظ کردنه و از همین رو باعث تقویت حافظه میشه و من خوشحالم که دخترم گامی در جهت حفظ قرآن و تقویت حافظه اش برداره ، دلم می خواد سر یه فرصت مناسب کلاس قرآن هم بگذارمت امیدوارم که توفیق حاصل بشه            این عکس رو هم توی خانه بازی بهشت کودک ازت گرفتم با یزدان ...
8 آذر 1392