عکسهای جا مانده
عزیز دلم از اونجاییکه خیلی وقته برات چیزی ننوشتم یه سری از اتفاقات و عکسهای زیبات جا مونده بود که توی همین پست برات می گذارم یه روز بی هوا شروع کردی به خوندن آیت الکرسی فقط خدا از احساس من توی اون لحظه خبر داره از خوشحالی اینکه دختر نازم این آیه رو بلده اشک توی چشمام جمع شد ، می دونی که این آیه یکی از سخت ترین آیات قرآن جهت حفظ کردنه و از همین رو باعث تقویت حافظه میشه و من خوشحالم که دخترم گامی در جهت حفظ قرآن و تقویت حافظه اش برداره ، دلم می خواد سر یه فرصت مناسب کلاس قرآن هم بگذارمت امیدوارم که توفیق حاصل بشه
این عکس رو هم توی خانه بازی بهشت کودک ازت گرفتم با یزدان که ازت٧ روز بزرگتره
تابستون گذاشتمت کلاس نقاشی خاله سمیه ،اتصافاً نقاشیات خیلی پیشرفت کرد ، اگه جابجا نمی شدیم حتماً ادامه کلاسها می بردمت ، توی عکس زیر خاله سمیه گریم باب اسفنجی کردت
و یه روز دیگه هم گریم پروانه
توی عکس زیر به اصرار ازم خواستی با مقنعه ازت عکس بگیرم ، اینجا هم دیگه خونه جدیدمونه و توی اتاق جدیدت
و اما عکسهای متفرقه ، عکس زیر مربوط به زمانیه که توی شهرمون بارون سیل آسایی بارید و از اونجایی که کوچه اداره مون قبلاً مسیر رود بوده آب زیادی اونجا جمع شد ، اینم ماشین ماست که توی آبها مونده بود و بعدش هم کلی توی دردسر افتادیم ، ماشین روشن نشد و با کلی خرج روبراه شد
اینم از شاهکار دخترم با هزار سازه