آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

تولد 6 سالگی فرشته زیبای من

1392/12/29 21:53
نویسنده : مامان صفورا
548 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان ، نفسم

دختر ناز 6 ساله ام ، کی باورش میشه که اینقده بزرگ شدی ، خانم شدی ، چقدر هم منتظر تولدت بودی و می دونستی هم که باب اسفنجی برات می گیرم و توی خانه بازی کودک به همین خاطر خیلی منتظر بودی منم اینبار واسه اینکه زودتر خلاص شم و برم مسافرت تولدت رو قبل از عید گرفتم ، روز 21 اسفند

 

اینم از کارت تولدت که وقتی به دوستام دادم خیلی خوششون اومد ، آره امسال هم مثل 4 سالگیت دوستامو با بچه هاشون دعوت کردم و البته تفاوت امسال با سالهای دیگه این بود که 4 تا از بچه های پیش دبستانی ات هم دعوت بودند ، همونهایی که همیشه اسمشون رو می آوردی و به یمن وجود گرم و دوست داشتنی اونها و البته دوستای من جشن امسالت خیلی عالی شد

 

از سمت چپ دلناز جون ، غزل جون ، آرنیکای من ، کیارخ جون و آخری هم که واضح نیفتاده مانا جون ، همشون فوق العاده اند بوسبوسبوسبوسبوس

به هر حال امسال هم یه سری وسایل برای تولدت طراحی کردم از جمله جعبه پاپ کورن که کلاً مورد علاقه من هست

 

این عدد شش رو هم طراحی کردم  ولی چون برای صاف شدن اون رو زیر فومهای خانه بازی گذاشته بودم فراموش کردم نصبش کنمغمگین

 

و خوشامدگویی

اینم پاکت کارت تولدته

اولش این کیک رو برات سفارش دادم ولی چون خیلی سنگین می شد عوضش کردم و شد این

و بقیه تولد به روایت تصویر

شیطنتهای قبل از تولد

مهمونای عزیز ما :اونی که ایستاده و داره میره نوا دختر همکارمه که توی اداره بارها دیدیش و به خاطر دوستی بینتون دعوت شد و نشسته ها از سمت راست محمد مهدی و فائزه برادرزاده و خواهرزاده خاله مونا هستند بعد از اون هم که قبلا ً معرفی کردم مانا ، کیارخ ، آرنیکا ، غزل ، دلناز ، مهدیار پسر خاله ملیحه وو بهداد کوچولو

بقیه مهمونای کوچولومون اینجان از سمت چپ پرنیان دوست مهد علی ابن ابیطالب که 2 سال از شما بزرگتر بود و طبق گفته خودت و مربیات توی مهد خیلی هواتو داشت و من ندیده عاشقش بودم و تصمیم داشتم حتماً برای تولد دعوتش کنم و بعد هم آتنا و آسنا و اولین نفر از سمت راست هم فاضل

فاطمه کوچولو که بغل مامانش بود

نازنین ونهال عزیز

عکس پایین از سمت چپ آریا و شهریار و ترنم و مسیح هستن که چون بین بچه ها نبودن یه عکس از توی فیلم ازشون گرفتم و اینجا گذاشتم

و دوستای خوبم

این صحنه جالب رو هم چون قشنگ بود از توی فیلم گرفتم دعوای تو و آتنا سر بهدادخنده

 

دختر نازم این تولد هم به هر شکلی که بود گذشت امیدوارم به اندازه کافی بهت خوش گذشته باشه دست دوستان هم درد نکنه به خاطر کادوهای قشنگشون

و ما فردای اون روز رفتیم مشهد فکرش رو بکن تولد و خونه تکونی و مسافرت همه با هم چه شود ، دیگه از صفورای بیچاره چیزی نمونده بود

دختر نازم امیدوارم سالهای سال تولدت به خوشی برگزار بشه و این روز همیشه برات شادترین روز زندگیت بشه

قربونت بشممحبتبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

صفورا مامان آوا
14 مرداد 93 12:32
به به چه تولد خوشگلی مبارکش باشه از آشناییتون خوشبختم رمزم 123 هست