آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

.........

دختر شیرازی سلام نازنینم عزیزم چند وقت پیش برای من مأموریتی پیش اومد که مجبور شدم واسه چند روز برم شیراز و تو رو پیش مامانی و بابایی و خاله سالی گذاشتم می دونی این بار دوری تو ناراحتم نکرد بلکه عدم وابستگی تو منو ناراحت کرد و اینکه به من گفتی دیر بیام و خیلی زود بر نگردم آخه تو چه بچه ای هستی؟ این مدلیش رو اصلاً ندیده بودم از اونجا واست دو تا تابلوی کوچولو گرفتم یکی عکس یه قوچ که مال ماه تولدته و اون یکی هم یه تابلوی سنتی و همینطور یه دست لباس سنتی شیراز ...
9 مرداد 1391

جمع شدن 4 ها کنار هم

عزیز دل مامان سلام نفسم با یه سورپرایز جالب اومدم ، می دونی امروز چهارشنبه 4 مرداد 91 ، داشتم وبت رو نگاه می کردم که به یه چیز جالب برخوردم و دیدم توی قسمت سنت کلی 4 کنار هم جمع شده و جالبه که این اتفاق روز 4 شنبه افتاد نازنین من بنابر این چند دقیقه ای صبر کردم تا دقیقه و ثانیه هم به این لحظه پر هیجان برسه و دختر من 4 سال و 4 ماه و 4 روز 4 دقیقه و 4 ثانیه سن داشته باشه و یه عکس از این لحظه وبت گرفتم عزیزم ، نازنینم ، این لحظه بر تو مبارک و میمون و تمام لحظاتت پر از خوشی و خرمی باد   ...
4 مرداد 1391

دومین ورزش بعد از یوگا

عزیز دلم خیلی وقته می خوام بیام و برات بنویسم از شیرین کاریهات ... اما نمی دونم چرا دیگه برام خیلی سخته بیام بنویسم ، آخه باید خیلی دقت کنم دیگه همه وبلاگت رو پیدا کردن و بدجوری لو رفته بنابر این مجبورم رمز دارش کنم و اما این روزهای ما ، از اول تیر گذاشتمت کلاس ژیمناستیک تا هم از بودن با بچه ها لذت ببری و هم بدن سالمی داشته باشی ،یکی از راههای بالا بردن هوش در بچه ها هم که ورزش کردنه، بنابر این به جای کلاس زبان که دقیقاً همزمان با کلاس ژیمناستیکت هست ، توی این کلاس ثبت نامت کردم ، خودت می دونی چون بارها بهت گفتم ، همیشه دوست داشتم یه دختر داشته باشم بگذارمش کلاس ژیمناستیک و ازدیدن اندام زیباش لذت ببرم و خدا دختری بهم داد که هنوز ورزش نکر...
2 مرداد 1391

عکس دختر نازم واسه نی نی وبلاگ عزیز

دختر خوشگل مامان بازم توی یکی دیگه از مسابقات نی نی وبلاگ برنده شدی و تونستی جایزه نمایش عکس در ویترین نی نی وبلاگ رو برای اولین بار ببری من می خواستم واسه تولدت عکست رو توی ویترین بگذارم ، اما فرصت نشد و الان خوشحالم که خودت با اون عکسهای زیبا و وجود مهربونت تونستی اونو به عنوان جایزه بگیری .... و این عکس برای نمایش در ویترین   و این هم عکس دخترم در ویترین نی نی وبلاگ       و بقیه دوستانی که در این مسابقه همراه آرنیکا برنده شدن   ...
18 تير 1391

مسابقه اتاق من

سلام به دوستان نی نی وبلاگی ، من آرنیکا هستم و به روایت نی نی وبلاگ 4 سال و 3 ماه و 17 روز سن دارم. تصمیم دارم توی مسابقه اتاق من شرکت کنم بنابراین شما رو به دیدن اتاقم دعوت می کنم . . . ((( به اتاق من خوش اومدین ))) جایی برای استراحت و آرامش و فکر کردن به مشکلات زندگی و اونی که بغلش کردم عروسک دوران کودکی مامانمه تابلوی بالای تخت هفت سین عید 91 و در ادامه اش برنامه های مهد کودکم و جداول کلمات انگلیسی تا هر روز با مامانم تمرین کنم و یادم نره توی این استخر هم به جای آب بازی عروسک بازی می کنم توی این قسمت از اتاق م...
16 تير 1391

تولد پسردایی

سلام عزیزترینم ... قربونت برم .... بالاخره بعد از مدتها فرصت کردم بیام وبت رو بروز کنم عزیزم ...دلیلش هم چند روز تعطیلی بود که به من فرصت داد بیام و یه سری به وبت بزنم و اما الان با یه خبر خوش اومدم ... می خوای بدونی چیه؟ خودت می دونی ناقلا!!!!........   اگه گفتی این فرشته کوچولوی توی بغلت کیه؟ نکنه عروسک جدیدته......... ولی نه بگذار یه کم بریم نزدیکتر ببینیم.....   آره خودشه نی نی دایی سبحان که روز قبل از تولد امام زمان دنیا اومد ... خداییش کی باورش میشه دختر ناز من توی 4 سالگی بتونه یه بچه یه روزه رو اینقدر قشنگ بغل کنه و اینقدر خوب مواظبش باشه ... بهت افتخار می کنم نازنینم... مبارک باشه آرنیکا جون وا...
16 تير 1391

جدیدترینهای عسلم

دخترم چند تا عکس خوشگل ازت داشتم که نمی دونستم تحت چه عنوانی توی وب بذارمشون... و بالاخره تصمیم گرفتم به عنوان کارهای جدیدت اونا رو تو وبلاگت بگذارم عزیزم ... البته بگم که هدف اصلی از گذاشتن این عکسا در خواست نرگسی جون بود که زحمت می کشن و همیشه به وبلاگ دختر گلم سر می زنن و من هم به دیده منت گذاشتم و این عکسها رو به خاطر گل روی ایشون گذاشتم ، امیدوارم هر چه زودتر تصمیم بگیره و چشمش به جمال کوچولویی دوست داشتنی روشن بشه و من همیشه واسه دیدن غنچه زیبای زندگیش به وبلاگش سر بزنم و اما عکسها ، عکس زیر اولین و آخرین باریه که گذاشتی موهاتو ببافم اونم دو گوشی ، اینقده بهت میاد ولی نمی دونم چرا دوست نداری اینجوری ببافمشون و این ...
27 خرداد 1391

نگینی بر گوش فرشته ام

دختر نازنیم ...... عسل بانو ............ بالاخره پس از در خواستهای مکرر شما در تاریخ ١٣ /٣/ ٩١ یعنی در ٤ سال و ٢ ماه و ١٣ روزگی گوشهای دخترم سوراخ میشه و نگینی بر روی اون می درخشه   دختر خوشگلم تا حالا از اینکه گوشت درد بگیره و یا عفونت کنه می ترسیدم و گوشات رو سوراخ نمی کردم اما چون خودت می خواستی این بار به اصرار خودت گوشاتو سوراخ کردم امیدوارم زودتر خوب شه تا بتونم گوشواره های خوشگلت رو به گوشات بزنم عزیز دلم ...
15 خرداد 1391

سالروز افتتاح وبلاگ آرنیکا جون

دختر نازنینم نفس من امروز بالاخره بعد از یه مدت طولانی اومدم برات بنویسم آخه توی این مدت اتفاق خیلی خاصی نیفتاد و نوشتن روزمرگیها هم که دیگه لطفی نداره توی این مدت چند تا مراسم رفتیم که بهت خوش گذشت می دونی که چقدر جشن و مهمونی رو دوست داری روز مادر هم گذشت و شما دختر نازم واسه من ومامانی اسپری خریدی البته با کمک بابا و کارتی رو که مهد کودکت واست درست کرده بود بهم دادی ، اگه به اولین پستهای وبلاگت یه نگاهی بندازی می بینی که عکس کارتی رو که پارسال روز مادر بهم دادی گذاشتم و چه خوشحال بودم که برای اولین بار یه هدیه تحت عنوان روز مادر از دختر نازم می گیرم و امسال که بزرگتر شدی یه اسپری هم بهش اضافه شد و اینقدر که بابایی هستی بهم گفتی "مام...
10 خرداد 1391

نوروزانه

دختر نازنینم امیدوارم نوروز امسال رو به خوشی سپری کرده باشی عکسها و مطالب زیر مربوط به ایام نوروز و بعد از اون هست که توی پستهای قبلی نشد بگذارم دختر نازم در کنار هفت سین خودمون و هفت سین خونه عمه فاطمه من ، روز دوم فروردین با هنر نمایی پسر عمه بسیار بسیار با سلیقه ام و عکس هنری خاله جون از خواهر زاده خوشگلش که کنار هفت سینی هنری خودش گرفته قابل توجه اینکه خاله سالی فارغ التحصیل رشته نقاشی هست به همین خاطر این همه هنر داره ما روز جمعه 11 فروردین رفتیم زابل دیدن مامانی و بابایی عکسهای زیر مال خونه عمه شیرینه لباس کماندویی آرین رو تنت کرده بودی ، خدای من چقدر این طرح لباس بهت میاد درست مثل دایی مصطفی  و آروین ن...
18 فروردين 1391