آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

بعد از مدتها

سلام عزیزترینم ، نازنینم ، نفسم خیلی وقته برات ننوشتم ، نمی دونم چرا دیگه نمی تونم بیام و برات بنویسم اما از این بعد تمام تلاشم رو می کنم تا بیشتر خاطراتت رو ثبت کنم عزیزم ، راستش بعد از تولدت دیگه حسی برای نوشتن نداشتم الان که می بینم داری بزرگ می شی و با دنیای کودکی فاصله می گیری حیفم اومد ادامه ندم ، خیلی بزرگ شدی نفسم اینو از حرفات می فهمم که کم کم داره پخته میشه ، بعضی اوقات توی افکار خودم آینده ات رو تصورمی کنم و سرمست از وجودت می شم ، توی این مدتی که چیزی ننوشتم اتفاقاتی هم افتاد که به طور خلاصه اینجا میارمشون ، خوب دختر نازم عید نوروز امسال رو به هر شکلی بود سپری کردیم البته طبق معمول به خوبی ،خوب روزهای نوروز روزهای فوق العاد...
22 خرداد 1392

نوروز 92 و تولد عزیز دلم

  بهار با همه زیباییهاش از راه رسید ، با همون عطر و بوی قشنگش ، با اون رنگهای زیبای و با اون ندای زیبای یا مقلب القلوب والابصار عزیزم سال نو مبارک امیدوارم سال به سال شادتر و خوشتر باشی نازنینم ، امیدوارم هیچ عیدی رو غمگین نباشی.... واما ... تولدت مبارک بهترینم ، عسلم ، امید زندگیم چه خوبه که هستی چه خوبه که هر سال با تحویل سال نو تو هم وارد صفحه جدیدی از زندگیت میشی   بهارها بهار زنده باشی و پایدارو زندگیت سرشار از شادی و مهربانی پنجمین بهار زندگیت مبارک     ...
4 خرداد 1392

حال و هوای روزهای آخر سال 91

خوب دختر نازم همونطور که می بینی ما آخرین برف زمستونی رو هم در مشهد مقدس تجربه کردیم و به این شکل با زمستون خدا حافظی کردیم تا بریم به استقبال بهار که تولد آرنیکا جون رو هم تداعی می کنه..... به اصرار دختر خوشگلم یه آدم برفی هم درست کردیم که همه وسایلش رو خودش تهیه کرده بود...!         ...
11 فروردين 1392

تولد کفشدوزکی آرنیکا جون در هشتم فروردین

دختر نازم ،؛ امسال ما روز هشتم فروردین ماه واست جشن تولد گرفتیم منم از چند ماه قبل مشغول تهیه وسایل تولدت بودم از بادکنکهای قرمز و مشکی گرفته تا طراحی ریسه ها و تقویم و همه و همه     همونطور که می بینی تولد امسالت کفشدوزکی بود که فقط به خاطر زیبایی دو رنگ قرمز و مشکی کنار هم این مدل رو انتخاب کردم کارتهای تولدت رو هم به شکل کفشدوزک درست کردم   به تولد کفشدوزکی آرنیکا جون خوش آمدید             بچه ها در انتظار کیک تولد       و کیک با فریاد تولدت مبارک بچه ها وارد می شود       ...
10 فروردين 1392

عکسهای آتلیه آرنیکا جون

دختر نازم پاییز امسال برای دومین بار به آتلیه بردمت ، در واقع آتلیه باغ و چون گفته بودن فایلها رو نمیدن دو دست لباس بیشتر نبردم که این اشتباه بزرگی بود چون همه عکسهات با یه لباس بود ، من یه عکس بیشتر نمی خواستم اما اونجا ازت زیاد عکس گرفتن و همه هم قشنگ بودن به همین خاطر بیشتر از اونچه که می خواستم چاپ شدوخوب همه با یه لباس مطمئن باش بازم می برمت ...     عکس بالا رو برات روی شاسی زدیم که خیلی قشنگ شده       این عکس هم با لباس محلی هم استانیهامون گرفته شده که دوست بابا زحمت تهیه اش رو کشیده       ...
1 اسفند 1391

روزدختر و روز کودک برای بهترین کودک دختر دنیا

همزمان با اون شب کذایی که دکتر با تشخیص اشتباهش برام شروع یک سر در گمی رو رقم زده بود ، تصمیم گرفتم یه جشن کوچولو به مناسبت روز دختر برای دختر عزیزم بگیرم بعداز اینکه دکتر به من گفت باید برم بیمارستان بخوابم رفتم به فروشگاه بازی واندیشه تا اول برات یه سری هدایای کوچولو موچولو بگیرم و خوشحالت کنم آخه دختر نازم مثل همه بچه ها علاقه شدیدی به کادو و باز کردن اون داره منم برات یه جامدادی مخمل و یه بسته ١٢ تایی ماژیک رنگی و یه پازل سه بعدی ماهی ویه بسته به نام ببین و نقاشی کن خریدم ، خاله هم برات شکلات گرفت و مامانی هم یه بسته شابلون و بابا هم یه جعبه شیرینی لطیفه (چون دیر وقت بود کیک گیر نیومد) و توی خونه بابایی یه جشن کوچولو گرفتیم.......
20 آبان 1391

خواستم برات بنویسم

خواستم برات خیلی چیزها بنویسم اما خوب دیگه حسش نبود نمی دونم چطور این اتفاق افتاد ، چیزی که اصلاً دوست نداشتم اتفاق بیفته ، ولی خوب پیش اومد دیگه کاریش نمیشه کرد حالا فعلاً به طریقی دیگه و به طور ناشناس می نویسم دیگه ممکنه همون خواننده های غریبه رو هم نداشته باشیم اشکالی نداره اصل اینه که تو خودت بعداً اینا رو بخونی واسه یادآوری خاطرات یه سری به آرشیو عکسات زدم یه عکس دیدم که مربوط به اولین شبی بود که توی اتاقت خوابیدی   البته بعد از اون دیگه خیلی کم اونجا خوابیدی ، نمی ترسی ولی دلت نمیاد از پیش ما بری ماهم که اراده مون ضعیف!!!!!! خلاصه اینکه عشقی توی اتاقت می خوابی مثلاً یه شب که تنها بودیم و خاله اومده بود پیشمون بخ...
9 آبان 1391