آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

تعویض قالب

آرنیکای مامان امروز قالب وبلاگتو عوض کردم ولی خیلی دوست دارم بدونی قبل از این قالبت چه شکلی بوده و چون خودم روش کار کردم و طراحیش کردم ، ازش یه عکس گرفتم تا بعدها که اومدی سراغ سایتت اونو ببینی ، از این به بعد تمام قالبهاتو همین شکلی برات می گذارم مطمئناً می تونه برات جالب باشه ...
24 شهريور 1390

بازگشت از مسافرت

سلام به دختر نازنینم حال و احوال دختر نازم چطوره ؟ این روزا زیاد حال خوشی نداری ..... آخه ما هفته پیش مسافرت بودیم و تغییر آب و هوا و اقلیم شهر مشهد همه ما رو مریض احوال کرد منم زمانی که اونجا زندگی می کردم تمام تابستان به علت آلرژی اذیت می شدم و دختر نازمم احتمالاً به اون هوا حساسیت داره ، به هر حال ما دیروز جمعه از مشهد برگشتیم ، واما از مسافرتمون بگم ... از عید فطری که گذشت و من متأسفانه به اینترنت دسترسی نداشتم تا مطلب بگذارم و تبریکات رو عرض کنم... همزمان با عید فطر و 3 روز تعطیلی ما راه مشهد رو در پیش گرفتیم... اما متأسفانه مثل دفعات پیش خوش نگذشت چون بابایی جونت (پدربزرگ پدریت)مریض بود و توی بیمارستان تخص...
19 شهريور 1390

ماه رمضان

آرنيكاي عزيز من سلام دختر گلم خيلي وقته نيومدم برات خاطره بنويسم آخه ماه رمضونه و منم بي حال و حوصله ولي امروز اومدم چند روز پيش اومدم برات كمي نوشتم ولي در اثر سهل انگاري پاك مي شد منم ديگه ننوشتم و گذاشتم واسه يه روز ديگه .. كه امروز بالاخره فرصتي پيش اومد .. آخه روز سه شنبه هفته پيش طبق نذر هر ساله شله زرد پختيم و بين آشنايان تقسيم كرديم شما هم همراه ما بودي و كلي شيطنت كردي شيرين من و مي گفتي بده من به بچه هاشون بدم دختر گلم انگار امسال آنقدر بزرگ شدي كه اين ماه رو درك مي كني و از من مي پرسي مامان منم روزه ام و من در جواب مي گم آره دختر گلم شما هم روزه اي و خدا هم خيلي خيلي دوستت داره دختر پاك و معصوم من دوست ...
30 مرداد 1390

آرنیکا به روایت تصویر

آرنیکا عاشق مدرسه آرنیکای قهرمان آرنیکا موش میشه !!! (قابل توجه اینکه آرنیکا در سال موش به دنیا اومده) آرنیکا در سال خرگوش گل زیبای زندگیم در کنار هفت سین 90 سومین جشن تولد ...
30 مرداد 1390

دیدار عمه جونها

آرنیکای خوشگل مامان سلام گل زیبای من این چند روزه به همه ما خیلی خوش گذشت خصوصاً تولد آذین که با چند روز تأخیر گرفته شد هدیه من و شما به آذین یک چراغ مطالعه بود و آذین جون ازش خیلی خوشش اومد شما هم کهاز بس سرگرم بازی بودی نه درست می خوابیدی و نه درست و حسابی غذا می خوردی البته هر وقت پیش کسایی میری که دوسشون داری اینجوری میشی آرنیکا و شیطنت همیشگیش توی جشن تولدها آرنیکا ، دختر عمه عزیزش آذین و کادوی آرنیکا به آذین آرنیکا جونم در مجلس حنا بندون ...
9 مرداد 1390

دلتنگی....

عزیز دل مادر ...................زیباترین غزل زندگیم فرصتی می خواهم برای با تو بودن و با تو ماندن....... فرصتی که لحظه به لحظه وجودت را حس کنم...... قبل از آنکه خیلی زود دیر شود ...... و قبل از آنکه دیگر در زمان جایی برای با هم بودن نمانده باشد ...... ...
3 مرداد 1390