آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

دوستان آرنیکا

1390/3/31 9:16
نویسنده : مامان صفورا
141 بازدید
اشتراک گذاری

گل دختر مامان ، شیرین عسل من ، سلام

عزیز دل مامان امروز که ٢٤ خرداد ٩٠ هست ، شما دختر نازم ٢٤ روزه که به مهد کودک( به قول خودت مدرسه) میری البته با غیبتهای زیاد ، ولی مهم نیست قند عسلم ، مهم اینه که اونجا رو دوست داری و دیگه شبها اصرار نمی کنی که فردا نبرمت مدرسه ، خدا رو شکر که با علاقه به این مهد میری ، آخه می دونی این سومین مرتبه است که مهدت رو عوض می کنی

niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com niniweblog.com

امروز می خوام تاریخچه مهد رفتنت و همینطور اسم دوستایی رو که پیدا کردی برات بذارم

10 ماهه

اولین باری که پا به مهد می گذاری شما دختر خوشگل من 10 ماهه بودی و تا قبل از اون یعنی از 6 ماهگی به بعد که مرخصی من تموم میشه ، مامانی و بابایی مهربونت از شما مراقبت می کردن ، شاید باورت نشه ولی بابایی جونت واسه اینکه نوه گلش سر صبح بیدار نشه و سرما نخوره میومد خونهپیش شما دراز می کشید تا شما گل دختر بیدار شی و بعد همبا خودش می بردت خونه خودشون ، اینا رو اینجا نوشتم تا بعدها که این مطالب رو خوندی بدونی کهچهپدر بزرگ و مادر بزرگ خوبی داشتی ، وچقدر اونا خوب ازت مراقبت کردن ، خلاصه روز اول مهدت که خیلیذوق داشتی و از دیدن بچه ها خوشحال بودی ، به قول مربی مهد تا حدود 3 ساعت تو خماری دیدن بچه ها بودی ، اماچشمت روز بد نبینه ، وقتی به خودت میای و می بینی که مامانت پیشت نیست می زنی زیر گریه ، الهی من فداتبشم دختر گلم نمی دونی این گریه های تو با من چه می کرد ، وقتی که با مهد تماس می گرفتم وصدای گریه هاتو می شنیدم قلبم می گرفت، به هر حال تا یک سال و 2 ماهگی به همون مهد رفتی تا اینکه من یهپرستار پیدا کردم و شما رو پیشش گذاشتم ، اونم بعد 4 ماه گذاشت رفت و شما در یک سال و 8 ماهگی وارد دومین مهد کودکت شدی

آرنیکا

من با کلی تحقیق این مهد رو برات پیدا کردم مهد کودکی با امکانات استخر،اتاقهای مجزا برای سنین مختلف ،کلی اسباب بازی و پارک و .... و در ضمن تغذیه بچه ها با خودشون بود امامتاسفانه بازم دوست نداشتی و از نظر عاطفی تامین نمی شدی ، می دونی من بعد از گذاشتنت توی مهد و دیدن گریه هات کلی تا اداره گریه می کردم ، اونجا هم فقط یه ماه موندی و بعد به لطف زندایی مهربونت تا الان مهد نرفتی ، الان هم که دیگه بزرگ شدی و خودت دوست داری بری مهد تا با دوستای جدیدت حسابی بازی کنیو اما اسامی دوستایی که هر روز یادت میاد و توی خونه تکرار می کنی :

اولین اسمی که گفتی فاطمه بود و بعد انسیه ،ارسلان ،هستی ،صبا،امیر محمد ، امیر مسعود ،امیر حسین ،محمد طه ،پرنیان ،مهدیه ، سلوا،امیر رضا ، کوثر ، رامتین ، ابوالفضل

مطمئناً روزای دیگه اسمایبیشتری یادت میاد و منبه لیست اضافه میکنم

دختر گل من اینقدر خونگرمه که هرجا میره دوستای تازه پیدا می کنه ، مثل دیشب توی پارک ، کلی دوست پیدا کردی وباهاشون عکس همرفتی

پارک

سمت چپ شما دختر داییت آتنا ایستاده ، آتنا در حال حاضر بهترین و صمیمی ترین دوستت هست شما دو تا همدیگه رو خیلی دوست دارین اما اینو بدون که هیچکی تو دنیاتو رو اندازه من دوست نداره

غیر از بابا

دختر گلم تا مطلب بعدی بای بای بای

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)