آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

دخترم ، همه زندگی ما

روزدختر و روز کودک برای بهترین کودک دختر دنیا

همزمان با اون شب کذایی که دکتر با تشخیص اشتباهش برام شروع یک سر در گمی رو رقم زده بود ، تصمیم گرفتم یه جشن کوچولو به مناسبت روز دختر برای دختر عزیزم بگیرم بعداز اینکه دکتر به من گفت باید برم بیمارستان بخوابم رفتم به فروشگاه بازی واندیشه تا اول برات یه سری هدایای کوچولو موچولو بگیرم و خوشحالت کنم آخه دختر نازم مثل همه بچه ها علاقه شدیدی به کادو و باز کردن اون داره منم برات یه جامدادی مخمل و یه بسته ١٢ تایی ماژیک رنگی و یه پازل سه بعدی ماهی ویه بسته به نام ببین و نقاشی کن خریدم ، خاله هم برات شکلات گرفت و مامانی هم یه بسته شابلون و بابا هم یه جعبه شیرینی لطیفه (چون دیر وقت بود کیک گیر نیومد) و توی خونه بابایی یه جشن کوچولو گرفتیم.......
20 آبان 1391

خواستم برات بنویسم

خواستم برات خیلی چیزها بنویسم اما خوب دیگه حسش نبود نمی دونم چطور این اتفاق افتاد ، چیزی که اصلاً دوست نداشتم اتفاق بیفته ، ولی خوب پیش اومد دیگه کاریش نمیشه کرد حالا فعلاً به طریقی دیگه و به طور ناشناس می نویسم دیگه ممکنه همون خواننده های غریبه رو هم نداشته باشیم اشکالی نداره اصل اینه که تو خودت بعداً اینا رو بخونی واسه یادآوری خاطرات یه سری به آرشیو عکسات زدم یه عکس دیدم که مربوط به اولین شبی بود که توی اتاقت خوابیدی   البته بعد از اون دیگه خیلی کم اونجا خوابیدی ، نمی ترسی ولی دلت نمیاد از پیش ما بری ماهم که اراده مون ضعیف!!!!!! خلاصه اینکه عشقی توی اتاقت می خوابی مثلاً یه شب که تنها بودیم و خاله اومده بود پیشمون بخ...
9 آبان 1391

.........

دختر شیرازی سلام نازنینم عزیزم چند وقت پیش برای من مأموریتی پیش اومد که مجبور شدم واسه چند روز برم شیراز و تو رو پیش مامانی و بابایی و خاله سالی گذاشتم می دونی این بار دوری تو ناراحتم نکرد بلکه عدم وابستگی تو منو ناراحت کرد و اینکه به من گفتی دیر بیام و خیلی زود بر نگردم آخه تو چه بچه ای هستی؟ این مدلیش رو اصلاً ندیده بودم از اونجا واست دو تا تابلوی کوچولو گرفتم یکی عکس یه قوچ که مال ماه تولدته و اون یکی هم یه تابلوی سنتی و همینطور یه دست لباس سنتی شیراز ...
9 مرداد 1391

جمع شدن 4 ها کنار هم

عزیز دل مامان سلام نفسم با یه سورپرایز جالب اومدم ، می دونی امروز چهارشنبه 4 مرداد 91 ، داشتم وبت رو نگاه می کردم که به یه چیز جالب برخوردم و دیدم توی قسمت سنت کلی 4 کنار هم جمع شده و جالبه که این اتفاق روز 4 شنبه افتاد نازنین من بنابر این چند دقیقه ای صبر کردم تا دقیقه و ثانیه هم به این لحظه پر هیجان برسه و دختر من 4 سال و 4 ماه و 4 روز 4 دقیقه و 4 ثانیه سن داشته باشه و یه عکس از این لحظه وبت گرفتم عزیزم ، نازنینم ، این لحظه بر تو مبارک و میمون و تمام لحظاتت پر از خوشی و خرمی باد   ...
4 مرداد 1391

دومین ورزش بعد از یوگا

عزیز دلم خیلی وقته می خوام بیام و برات بنویسم از شیرین کاریهات ... اما نمی دونم چرا دیگه برام خیلی سخته بیام بنویسم ، آخه باید خیلی دقت کنم دیگه همه وبلاگت رو پیدا کردن و بدجوری لو رفته بنابر این مجبورم رمز دارش کنم و اما این روزهای ما ، از اول تیر گذاشتمت کلاس ژیمناستیک تا هم از بودن با بچه ها لذت ببری و هم بدن سالمی داشته باشی ،یکی از راههای بالا بردن هوش در بچه ها هم که ورزش کردنه، بنابر این به جای کلاس زبان که دقیقاً همزمان با کلاس ژیمناستیکت هست ، توی این کلاس ثبت نامت کردم ، خودت می دونی چون بارها بهت گفتم ، همیشه دوست داشتم یه دختر داشته باشم بگذارمش کلاس ژیمناستیک و ازدیدن اندام زیباش لذت ببرم و خدا دختری بهم داد که هنوز ورزش نکر...
2 مرداد 1391

عکس دختر نازم واسه نی نی وبلاگ عزیز

دختر خوشگل مامان بازم توی یکی دیگه از مسابقات نی نی وبلاگ برنده شدی و تونستی جایزه نمایش عکس در ویترین نی نی وبلاگ رو برای اولین بار ببری من می خواستم واسه تولدت عکست رو توی ویترین بگذارم ، اما فرصت نشد و الان خوشحالم که خودت با اون عکسهای زیبا و وجود مهربونت تونستی اونو به عنوان جایزه بگیری .... و این عکس برای نمایش در ویترین   و این هم عکس دخترم در ویترین نی نی وبلاگ       و بقیه دوستانی که در این مسابقه همراه آرنیکا برنده شدن   ...
18 تير 1391

مسابقه اتاق من

سلام به دوستان نی نی وبلاگی ، من آرنیکا هستم و به روایت نی نی وبلاگ 4 سال و 3 ماه و 17 روز سن دارم. تصمیم دارم توی مسابقه اتاق من شرکت کنم بنابراین شما رو به دیدن اتاقم دعوت می کنم . . . ((( به اتاق من خوش اومدین ))) جایی برای استراحت و آرامش و فکر کردن به مشکلات زندگی و اونی که بغلش کردم عروسک دوران کودکی مامانمه تابلوی بالای تخت هفت سین عید 91 و در ادامه اش برنامه های مهد کودکم و جداول کلمات انگلیسی تا هر روز با مامانم تمرین کنم و یادم نره توی این استخر هم به جای آب بازی عروسک بازی می کنم توی این قسمت از اتاق م...
16 تير 1391

تولد پسردایی

سلام عزیزترینم ... قربونت برم .... بالاخره بعد از مدتها فرصت کردم بیام وبت رو بروز کنم عزیزم ...دلیلش هم چند روز تعطیلی بود که به من فرصت داد بیام و یه سری به وبت بزنم و اما الان با یه خبر خوش اومدم ... می خوای بدونی چیه؟ خودت می دونی ناقلا!!!!........   اگه گفتی این فرشته کوچولوی توی بغلت کیه؟ نکنه عروسک جدیدته......... ولی نه بگذار یه کم بریم نزدیکتر ببینیم.....   آره خودشه نی نی دایی سبحان که روز قبل از تولد امام زمان دنیا اومد ... خداییش کی باورش میشه دختر ناز من توی 4 سالگی بتونه یه بچه یه روزه رو اینقدر قشنگ بغل کنه و اینقدر خوب مواظبش باشه ... بهت افتخار می کنم نازنینم... مبارک باشه آرنیکا جون وا...
16 تير 1391